بزرگنمايي:

بازاریابی سیاسی - مارکتینگ نیوز - گاهی بهترین توصیه، توصیه‌ای است که آرزو دارید می‌توانستید به خودتان وقتی جوان‌تر بودید بدهید. به عنوان مثال نورین بیشاپ، مدیر بازاریابی یک شرکت می‌گوید وقتی از علایق خود پیروی می‌کنید، همه چیز منطقی به نظر خواهد رسید. یا پیشنهاد آنجلا البرایت، موسس Chemo Beanies، یک شرکت سازنده روسری برای زنان مبتلا به سرطان و تحت درمان این است که هرگز از یادگیری دست نکشید. او می‌گوید کارآفرینی نیاز به مجموعه‌ای مهارت‌ها از طراحی وب‌سایت‌ها، مدیریت و استخدام کارمندان دارد و شما باید برای همه چیز آماده باشید. جسیکا آدامز، موسس شرکت Living Design Studios نیز به ما یادآوری می‌کند که توجه کردن به کسانی که اطراف شما هستند شما را باهوش‌تر و قوی‌تر خواهد ساخت.
دنیای اقتصاد نوشت:
موفق بودن اغلب به این معنی است که از کسانی که به اهداف خود رسیده‌اند، بیاموزیم. ریچارد برانسون می‌گوید بزرگ‌ترین انگیزه او این است که خود را به چالش بکشد. او زندگی را مانند یک دوره تحصیل دانشگاهی بلندمدت تصور می‌کند که در آن هر روز چیز‌های جدیدی می‌آموزد. ما هرگز نمی‌توانیم شاهد نتیجه و خروجی تلاش‌هایمان باشیم، مگر آنکه شروع به کاری کرده باشیم. جف بزوس، موسس آمازون می‌گوید بهتر است این نکته را بدانیم که نباید از شکست احساس پشیمانی کرد؛ ولی واقعا باید از عدم تلاش احساس پشیمانی و شرمساری کنید. اما جردن ریتر (Jordan Ritter)، مدیر ارشد اجراییAtlas Informatics که سابقا در Napster و Cloudmark کار می‌کرد نیز به این سوال پاسخ داده است. این پاسخ در سایت Quora که یک شبکه اشتراک دانش است به اشتراک گذاشته شده است. در Quora سوالات جالب‌توجه از سوی افرادی با دیدگاه‌های منحصربه‌فرد پاسخ داده می‌شود.
1. زمان‌تان را صرف تفکر در مورد آن چیزی کنید که بیشترین ارزش را دارد و واقعا برایتان مهم است.
این کار به‌طور باورنکردنی دشوار است؛ اینکه با حقیقت خودتان مواجه شوید، دریابید که چه چیزهایی را دوست دارید و چه چیزهایی را دوست ندارید و ریسک کشف مسائل غیرمنتظره را در مورد خودتان بپذیرید.اما این چیزی است که باید یاد بگیرید که با آن زندگی کنید و در نهایت خودتان را دوست داشته باشید و از این راه به درستی بیاموزید تا از دیگران برای آنچه واقعا هستند، (متضاد، شگفت‌انگیز و گاهی به شدت ناقص) قدردانی کنید و دوستشان داشته باشید.
پاسخ‌هایی که به آنها دست می‌یابید در طول زندگی شما تغییر می‌کنند؛ بنابراین واقعا مهم است که به‌طور منظم این گفت‌وگوی درونی را با خودتان داشته باشید. اما اگر می‌توانید آنچه برای شما مهم است را تعیین کنید و آن را بپذیرید، آنگاه می‌توانید خودتان را درک کنید و بهتر ببینید که چگونه تصمیماتی که می‌گیرید، گاهی از روش‌هایی که هرگز درک نکرده‌اید، علیه شما عمل خواهند کرد و سپس به سوی چیزهایی که شما را خوشحال می‌کنند بهینه‌سازی ‌کنید، بنابراین بهترین عملکردتان را در معرض نمایش خواهید گذاشت.
2. ایجاد همدلی برای خودم، قدرتمندترین ابزار برای کشف منابع جدید شادی است.
زندگی دائما فرصت‌هایی برای کشف و رشد از روش‌های شگفت‌آور و غیرمترقبه پیش روی من می‌گذارد و تنها زمانی می‌توانید در این مسیر با دیگران درست عمل کنید که در انجام آن با خودتان نیز خوب باشید.
3. در طول عمرتان تمام تلاش‌تان را برای بهره‌مندی از فرصت‌ها به‌کار بگیرید.
مورد مطرح شده بسیار مهم است اما این نکته را نیز در نظر داشته باشید که این مساله تنها باید مطابق با ارزش‌های شما باشد؛ در غیر این صورت خودتان را به سرعت در موقعیت‌هایی خواهید یافت که اصلا خشنودتان نمی‌کند.
4. چشم‌اندازتان را حول آنچه شکست معنی می‌دهد، برای خودتان و دیگران تطبیق دهید.
یکی از شعارهای ما در اطلس اینفورماتیک این است که «هر شکستی فرصتی برای یادگیری است.»از دیدگاه علم عصب‌شناسی، موفقیت در واقع ساختن بسیاری از مسیرهای عصبی جدید نیست. گرچه، تلاش برای موفقیت و حتی گاهی مواجهه با شکست خوردن، جایی است که یادگیری واقعی رخ می‌دهد. شما نمی‌توانید بدون تلاش یا بدون هیچ شکستی، تبدیل به انسان بهتری شوید.
5. مهربان، صادق و با محبت باشید.
برای شمایی که این مقاله را می‌خوانید، این کلمات آخرین چیزهایی هستند که پدرم قبل از مرگش برای من نوشت. زمانی که او از دنیا رفت من 17 سال داشتم. او تلاش کرد تا خرد و دانش خود را روی من به‌کار بگیرد، چیزی که من در ابتدا نیاموختم، چون بسیار جوان و خام بودم. اما بعدها در زندگی آموختم که این پیام تا چه حد عمیق و ژرف بود.انتظارات یک مساله دشوار و پیچیده برای محقق شدن است و ما اغلب با پیش‌داوری در مورد آنها، وارد زندگی می‌شویم. ما بیشتر عمر خود را صرف کارهای نادرست می‌کنیم.آنچه نامه پدرم با من کرد واضح بود؛ اینکه این انتظارات در واقع دو چیز هستند: امیدها و انتظارات.بعدها در زندگی، کلمات او به من کمک کرد تا تعیین کنم که چه نوع فردی باید باشم و من را از همه امیدها و محدودیت‌های دیگری که به نادرست برای خودم قائل شده بودم، رها کرد. این کار من را به انسان بزرگ‌تری تبدیل کرد و من معتقدم که این هدیه‌ای بود که پدرم تلاش می‌کرد تا به من بدهد و موفق هم شد.